نتایح جستجو

حاجی فکر کنم طرف خواستگاره و دیگه هم آخراشه قضیه تموم شده است.

حالا به جا سرکوفت زدن یک راهکار بدید یه طوری از این وضعیت دربیام نه اینکه بگید برو با یکی دیگه و فلان خوابم شده روزی دو سه ساعت قلبم می‌سوزه. خوابم نمیبره چی کار کنم خوب بشم

اخلاق تا اخلاق فرق می‌کنه من بدون یک سری شرایط اولیه نمیتونم زندگی کنم. فقط میتونم زنده بمونم. ولی خب درست میگی عمرم رفت و اشتباه کردم. باید یه جور دیگه تا میکردم با زندگی ولی الان مثلاً پول داشتم مغازه رو تخلیه میکردم می‌رفتم یک جای دیگه پول نباشه بدبختی بعد عید استرس تمدید قرارداد مغازه و...

دیگه تموم شد. مشخصه نمی‌خواد‌. تقریباً هر روز با طرف بیرونه. روی چهار پنج ساعت اصلا یهو میبینی یارو خواستگاره. نمیتونم بگم یارو رو ول کن بیا با من بعدشم برام سنگین که میره بیرون یازده و نیم شب برمیگرده جلو چشمام ضمنا کار می‌کنه چند ساله ولی نمی‌دونم شغلش چیه

کسی رو نمی‌شناسم. قضیه هم اینطوری نیست که کسی ببینتش. اون ساعت شب فقط منم و اون. کوچه هم کوچیکه. فقط دلم میخواد بدونم کیه ذهنمو درگیر کرده ببینم میشه یک شب کشیک بدم ببینم کیه یا نه عین دیوونه ها صدتا چیز میاد ذهنم. واسه خودمم شده باید بفهمم. پریشب یازده و نیم اومد همزمان با من نتونستم خودم...

بدبختی جلو چشمه هی میرند میان میفهمم یادش می افتم

ز بی‌خودی طلب یار می‌کند حافظ چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است

ریدم تو هر چی رابطه است مومن من با این روحیه خراب نمیتونم اصلا وارد بشم حالا باقی مسائل پیشکش اعصابم ضعیفه داغونم سه خوابیدم پنج بیدار شدم. از شدت قلب درد لاشی معلوم نیست تا یازده و نیم شب کجاست اصلا شک کردم نکنه طرف تو محله کاش میشد حداقل بفهمم کیه ماشینش چیه فقط بفهمم همین گور باباش

با کفتری درست نمیشه اصلا نمی‌دونم یهو چی شد ریختم به هم. خب احساس میکنم این میتونست بهم آرامش بده. عجیب خوش اخلاقند. همه اش لبخند رو لب هاشونه یک راهکار دیگه بدید میتونم ساعت کاری رو طوری تنظیم کنم که شبا خونه باشم ولی خب آدم شبم و به گا میرم اونا شبا بیشتر رفت و آمد دارند.

احساسم میگه طرف خواستگاره چهار پنج ماه بیرون رفتن جهت آشنایی برای خواستگار عادیه؟

از تو انتظار نداشتم مسخره کنی مومن مازی جون غم و چشم انتظاری ( مازی همدم من)..!! فقط این مونده از تو یادگاری (مازی همدم من)..!!

فکر کردی دست نخورده گیر خودت میاد؟ بعید می‌دونم سالم دیگه باشه. حالا زنی بگیری که مالی نباشه چرا احتمالاً ولی دختر خوشگل دست نخورده نیست دیگه.

اخلاقش خیلی خوب بود حتی مادرش هم آشنا دراومده بود و همسایه بود و مادرم میشناختش تا یازده و نیم شب با یارو می‌ره بیرون البته پنج و شش از سر کار میاد دقیقا همون موقع ها منم از مغازه میام بیرون امشب دیدمش باز ریختم به هم. قلبم تیر می‌کشه. با هم زدیم تو کوچه. پسره نبود صدا ماشین هم نیومد خیلی...

شایدم طرف خواستگاره. تیپ و آرایشش دو لول رفته بالا. همه اش هم سرش تو گوشیشه داره چت میکنه.

وضعم داغونه مومن خدا روحی مالی خانوادگی ...

نظر بقیه چیه؟ حالا گیرم اینطوری شد، از نظر ذهنی همه اش ذهنم گیر نمیمونه؟ البته فکر نکنم دیگه با توجه سن من سالم گیرم بیاد ولی منم دستم به کسی نخورده. نمیدونم.

نه اینطوری نبوده.

جمعه ها تا دو میخوابیدم. امروز از اضطراب و تپش قلب 11 بیدار شدم. 5 صبح هم خوابیده بودم. همینو کم داشتم. این یک مشکله روحی نیست؟ اینکه اینطوری خودمو وا میدم. اونم وقتی رابطه ای بینمون نبوده.

اینم اضافه کنم که من دیگه مشکل پیدا کردن کسی واسه خودم رو ندارم. فقط نمیخوام واردش بشم. چون زندگیم داغونه. شاید باورتون نشه،3 تا دختر دیگه منتظرند برم سراغشون!!! خودم باورم نمیشه. با این که قیافه ام شخمیه ولی یک چیزی دارم که دخترا رو جذبم میکنه و خودم متوجه اش نیستم. البته نه در نگاه اول و مثلا...

دختر همسایه روبرو مغازه ام دو سالی بهم آمار میداد (خوشگله و حتی قدش هم خیلی از من بلندتره!!!) و منم کم محلی میکردم که بره چون زندگیم رو هوا بود و هست. این از چند ماه پیش با یکی وارد رابطه شده و شایدم خواستگاره. نمیدونم. دو هفته پیش یک شب که طرف رسوندتش و منتظر بود بره خونه و من فهمیدم، نمیدونم...